loading...

اول تویی و آخر خودت

بازدید : 1
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 18:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اول تویی و آخر خودت

چند دقیقه قبل از اینکه این صفخه رو باز کنم شروع به تایپ کنم

از شدت غمی‌که به دلم انداخت از ناراحتی ناخواسته‌‌‌ای که باعثش شد

با صدای بلند گریه میکردم ...

بهشون نگفتم که از تحمل من خارج شده شنیدن خیلی حرفها

من دیگه اونقدر قوی نیستم که بشنوم و جواب بدم

من دیگه اونقدر قوی نیستم که بشنوم و جواب ندم

من میشنوم میشکنم و گریه میکنم

حال این روزایی که داره میگذره با گریه گره خورده

من کنترلی رو اشکام نداره

من کنترلی رو خودم ندارم

مثل الان که دارم این متن مینویسم

هی از اونور اشکای سگ مصبمو پاک میکنم

من چند دقیقه قبل به خودم اجازه دادم با صدای بلند گریه کنم

شاید تموم بشن این اشکای لعنتی

من ازین حالت زاری که به خودم گرفتم بیزارم

این حس بدی که بهم میدن

تا عمق وجود من میره

کاری به حال من نداشته باشین

چرا ازم دور نمیشن

چرا دلسوزیشون تموم نمیکنن

احساس میکنم تیکه تیکه شدم

دارم هی این تیکه‌هارو جمع میکنم و کنار هم میزارم

این وسط کار هزار بار میشکنم مثل امروز مثل الان

من با همین شکسته‌هام همین حالم ادامه میدم

میدونم یه روزی میام اینجا مینویسم که همه چی درست شد

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 15
  • بازدید کننده امروز : 16
  • باردید دیروز : 16
  • بازدید کننده دیروز : 17
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 52
  • بازدید ماه : 257
  • بازدید سال : 433
  • بازدید کلی : 42106
  • کدهای اختصاصی